صدای زنگ آیفون و خبر از اومدنش،نفهمیدم چطور خودمُ به در رسوندم ،صداش میاد با گیتار کوچیک تو دستش،بغلش میکنم همش هشت روز ندیدمش اما واسم یه عمرِ. دستش دور گردنم حلقه میکنه صورتم میبوسه،منم می بوسمش به تلافی تموم چند روزی که ندیدمش.

دونه دونه خریداش نشون میده، با ذوق راجع هر کدومش توضیح میده.بعد بهم میگه چشمات ببند، چشمام بستم ،بهم گفت دستت باز کن ،منم دستم باز میکنم ،یه عالمه صدف که تومشت کوچیکش جا داده میزاره تو دستم ، با هیجان خاصی میگه: خاله اینها واسه تو. چشمام باز میکنم به صدف های سفید تو دستم نگاه میکنم که نشونه محبت عشق کوچیکِ خودمه،فندق ِ من.

بهش گفتم اینا خیلی باارزشه واسم .میخنده و میپرسه:واقعا؟ بغلش کردم و گفتم بله واقعا*.*

یه بسته کادو هم بهم میده،بازش میکنم ، یه بلوز شلوار ِ،میبوسمش وازش تشکر میکنم . میپرسه:خاله دوست داری ؟سلیقه منه ها . لبخند میزنم و بهش میگم:عالیه.

تمام طول روز ، حتی وقتی غرق بازی بود ، بی مقدمه میومد بغلم و بوسم میکرد و میگفت دلم خیلی تنگ شده واست خاله ،هربار منم می بوسیدمش و آروم تو گوشش میگفتم:من بیشتر

یهویی حالم بد شد،بی حال افتادم روی تخت ،زانوهام جمع کردم واز درد نمی دونستم چیکار کنم ،در میزنه و میگه : میشه بیام تو؟ بهش گفتم :بله عزیزِ خاله .

می ایسته کنار تختم ،دستای کوچیکش میزاره رو صورتم ،نگرانی از تیله چشماش میفهمم،سعی میکنم لبخند بزنم ،میپرسه:حالت بده خاله؟کجات درد میکنه؟

بهش میگم :خوب میشم عزیزم ،معدم درد میکنه ، اول گونه هام میبوسه ،بعد دست میزاره روی معدم ،میگه الان دیگه خوب میشی ؟مگه نه؟

لبخند به لب های کوجولوش نمیشد با لبخند جواب نداد،لبخند زدم و گفتم بله  عشقِ خاله ،من خوبِ خوبم .

+یادداشت شماره ۲۶

نوشتن نمیشه ادامه نداد...

چه خوبه هستی خدای خوبم *.*

به وقت بیستُ هشتم شهریور

میکنم ,تو ,، ,بهش ,لبخند ,گفتم ,باز میکنم ,و گفتم ,گفتم بله ,بهش میگم ,تو دستم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هنرهای دفاع شرکت نماشویی و کار در ارتفاع فروشگاه فرانک عاشق برنامه نویسی هوش مصنوعی در ایران تقریرات جورواجور به رنگ لاله زیلوکس پیک تندرستی