چهل و چند روز از پاییز قشنگ و دلبر گذشت و من ننوشتم ، ننوشتم از آفتاب گرم دم دمای ظهر که خودشُ مهمون خونه میکنه و میشینه رو برگ های شمعدونی ؛ 

ننوشتم از صبحای پاییزی که با ورزش و حال خوب شروع میکنم؛ ننوشتم از سرماخوردگی بد موقعی که  ده روزی منو اذیت کرد و دوبار منو مجبور کرد برم دکتر؛ ننوشتم از مهربونی  آدمای دنیا که حتی باوجود دور بودنشون مهربونیش میتونم حس کنم ، ننوشتم از برگ ریزوانی  این‌روزا ،ننوشتم از شب های بلند و سرد .آره ،چقدر ننوشتم از ثانیه ثانیه های پاییزی که امسال  از من مدام داره امتحان میگیره و بهم درس زندگی یاد میده.

ننوشتم از دلتنگی های غروب های پاییز .نه که نخواستم ،نتونستم ،کلمه ها ردیف نمیشد ، نوشتن سخت شده بود.همین‌سخت شدن نوشتن شد بهونه یه پیله دور خودم کشیدم.یه پیله دور خودم کشیدم  تا به پروانه تبدیل بشم ،پروانه بشم واسه رسیدن به همه آنجه که دوست دارم ،یه پروانه با بال های رنگی رنگی و قشنگ *.*

 

راستی، چقدر دور بودم از اینجا ،از نوشتن ،از  فرد فرد شما دوستای بامعرفت ،نشونه معرفتتون آمارگیر وب اعلام کرد ، ممنون که بودین ،ممنون که هستین و ببخشید اگه  نگرانتون کردم *.*

+یادداشت شماره ۳۴

 

 

نوشتن نمیشه ادامه نداد...

چه خوبه هستی خدای خوبم *.*

به وقت بیستُ هشتم شهریور

ننوشتم ,های ,* ,، ,نوشتن ,  ,ننوشتم از ,پیله دور ,دور خودم ,پاییزی که ,* *

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دست نوشت های تورج شش بلوکی علمداری کارخانه تولید کننده محصولات شوینده خانگی طراحی،محاسبات و اجرای پروژه های نوین نورپردازی تعمیر لپ تاپ و تلویزیون در تهران سرای دل آسمانیان وبلاگ wpdev آموزش توسعه وردپرس bts تکنولوژی پدیا دانلود کتاب رایگان دانشگاهی